نمایـــــش احســــــــاس با عکــــس
نیم ساعت پیش ،
خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد ،
آواز که خواند تازه فهمیدم ،
...
پدرم را با او اشتباهی گرفته ام !
آدم برفی هم که باشی
دلت میخواهد کسی در آغوشت بگیرد،
دلت میخواهد یک نفر کنارت باشد،
تا گرمت کند ، تا آرامت کند.
مهم نیست آب شدن... ،نیست شدن...
مهم آن آرامش است
حتی برای چند لحظه...!
یکی زیر ...
یکی رو ...!
زیباترین بافتنی دنیاست دست هایمان ...
وقتی نزدیکی
یک بار از دست می دهی ،
وقتی دوری
هزار بار...
از تمامـ دنیا
یکـ صبحـ سرد
یکـ چایــ داغـ
و یکـ صبحـ بخیر تو
برایمـ کافیــــــ ستـ . . .
به کدامین دلتنگی خندیدیم که اینگونه دلتنگیم ؟؟؟
گاهی باید بغضت را بخوری و اشکت را تف کنی
که مبادا دل کسی بلرزد
حتی در تنهایی خودت هم حق اشک ریختن نداری
چرا که قرمزی چشماهیت ، دل می شکند...
آری
کوه بودن به سنگ بودن نیست...!!!
بانو..!
اگر گریه نمیکنم
فکر نکن از سنگم !!
من مَردم
قدم زدنم از گریه کردنم دردناک تر است...!!
چقدر خوبه که بدونی یکی یه جایی داره
یه آهنگی رو فقط به یاد تو گوش میده . . .
سخت است
ببـازی همــه ی احساس پــاکت را
و بعد بهت بگه
عادت بود
دوستت نداشتم.....!
بالش خودم را ترجیح میدهم ..
شانه هایت مانند بالشت مسافر خانه است ..
خوب میدانم ..
سر های زیادی را تکیه گاه است ...
آمدی بشنوی بمانی
آمدی شنیدی، رفتی!
حالا سالهاست دیگر
کسی از لبهام نشنیدَهست: "دوستت دارم"
گنجشک میخندید...
به اینکه چرا هر روز بی هیچ پولی برایش دانه میپاشم
من گریستم به اینکه حتی او هم.....
محبت مرا از سادگیم میپندارد...
سه حرفی که همیشه تنهایی ات را پر می کند
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
" خدا "
یه تنهایــــــی یه خلــــــوت،یه سایبون یه نیمکت
میخوام تنهای تنها باشم دور از جمـــــــــــاعت
دل آدما،
شیشه نیست که روی آن ” هــــــا ” کنیم
بعد با انگـــشت قــــلب بکشیم و
وایسیم آب شـــدنش رو تماشــــا کنیم و کیـــــف کنیم !!!
رو شیشه نـــازک دل آدمـــا اگـــه قلبـــــــــی کشیدی
باید مــــــــردونه پـــــــاش وایســــتی …
از عجایـب عشق همیــــــــن است :
تَنها همـــــــان آغوشـــــی آرامَت می کند , که دلت را به درد می آورد ..
سردشه :*
امان از اين "دست ها"
امروز "دستانت" را مي گيرند
با "دستهايشان" نوازشت مي كنند
فردا همان "دست ها " را برايت تكان مي دهند
واين يعني خداحافظ
پدر دوستت دارم . . .
گفت جبران میکنم،
گفتم کدام را؟ عمر رفته را؟ روی شکسته را؟ دل مرده اما تپیده را؟
حالا من هیچ؛
جواب این تار موهای سفید را میدهی؟
نگاهی به سرم کرد و گفت چه پیر شده ای؟
گفتم جبران میکنی؟ گفت کدامش را...
باران ...
ســــخـــت اســـت وقتـــي از شـــدت بـــغـــض
گـــلـــو درد بگـــيري
و هـــمـــه بگـــويـــند
لبـــاس گـــرم بـــپـــوش !!!