زمان جاری : سه شنبه 12 تیر 1403 - 1:57 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 402
نویسنده پیام
admin آفلاین


ارسال‌ها : 179
عضویت: 24 /6 /1391
محل زندگی: babak-city
سن: 16
شناسه یاهو: shadan.mahdavi@yahoo.com
تشکرها : 5
تشکر شده : 1
داستان طنز مادر مسئول
خانم حمیدی ، برای دیدنِ پسرش به محلِ تحصیل اون یعنی لندن رفت !

اونجا بود که متوجه شد یه دخترِ انگلیسی با پسرش هم اتاقیه !

مثلِ همه ی مامانای مسئولِ ایرانی کلی مشکوک شد ،...

اما مسعود گفت : من میدونم چه فکری میکنی مامان !...

...ولی ویکی فقط هم اتاقیه منه !

یه هفته بعد از برگشتن مامانِ مسعود ، ویکی به مسعود گفت :

از وقتی مامانت رفته قندونِ نقره ی من گم شده !

یعنی مامانت اونو برداشته ؟

مسعود گفت : غیرممکنه ولی بهش ایمیل میزنم !

تو ایمیل خودش نوشت :

مامان عزیزم ! من نمیگم شما قندونو از خونه ی من برداشتی ،

و درضمن نمیگم که برنداشتی ! اما واقعیت اینه که از

وقتی شما رفتی تهران قندون گم شده !

با عشق ... مسعود !

روز بعد ایمیل مادرِ مسعود :

پسر عزیزم! من نمیگم تو با ویکی رابطه داری،

و در ضمن نمیگم که رابطه نداری !

اما واقعیت اینه که اگه اون حداقل یه شب تو تختخوابِ خودش میخوابید ، حتما تا حالا قندونو پیدا کرده بود !

با عشق ... مامان !


امضای کاربر :


شنبه 06 مهر 1392 - 14:49
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :